مدح و ولادت امام رضا علیهالسلام
گـل می کند بهار تو در بـاغ سیـنـه ها پُـر مـی شـود ز بـادۀ تـو آبـگــیـنـه هـا نـقـاره می زنـند به بـامـت فـرشتـگـان حـتـما شـفا گرفـته ز دست تو سینه ها دیگر غـریـب نـیـسـتـی ای آشنـا ترین تـائـیـد مـی کـنـد سخـنـم را قـریـنـه هـا اول هـمـین که سمت حـریـم تو آمـدند صدها هزار مرد غریب از مـدیـنه ها دیگر هم آن که از نفس تو غریب ماند در سینه های عاشق وصل تو کـینه ها تجدید کن حکـومت خود را به قـلـبـها ایـنجـا فـراهـم است برایت زمـیـنـه ها گرم فضا نـوردی خوف و رجـا شدیم آیـا به ما نـمـی رسـد آخـر سـفـیــنـه ها دارد حکــایت از عــشــاق گــنبــدت یعنی که زرد باد رخ از عشق بی حدت هر سر که از خیال تو پر شور می شود دریـای بر کـرانه ای از نــور می شود در شـعـلـۀ محـبت تو سیـنه تا گداخت غرق تجلی است وشب طور می شود با هـر "وان یـکـاد" لـبان فــرشـتــه ها صد چشم زخم از حرمت دور می شود فردا که موج خیز هراس است زائرت در ساحل نجات تو محـشـور می شود با پـلـک بسته آمده دشمن به جنگ تو از بس حریم قدس تو پُر نور می شود چون حوض کوثر است گوارا عقیق تو فــوق بهـشت آمده صحن عـتــیــق تو ما را به گـوشه حـرم خود مـقــیـم کن مهـمـان مـهـربـانـی دست کـریـم کـن تا شعـلـه زار شـوق تو بالی بگـسـتـرد ای صبح، دشت عاطفه را پُر نسیم کن دربـانـی حـریـم تو در آرزوی ماست ما را عصا به دست بخواه و کلیم کن مژگان ما که سمت شکوه تو وا شده است وقف غـبـار روبی فـرش و گـلـیم کن این دل ز جنس پنجـره فـولاد تو نبود یعنی که زود می شکند از فراق، زود خورشید گرم چیدن بوسه زماه توست گـلدسته ها مـنادی شـوق پـگـاه توست آری شگفت نیست که بی سایه میروی خورشید هم ز سایه نشینان ماه توست از چـشم آهـوان حـرم می توان شـنـیـد این دشتها به شوق شکار نگاه توست بــالای کــاشی حـرم تـو نـوشـته است هر جا دلی شکست همان بارگاه توست با این که سال هاست سوی طوس رفته ای اما هـنـوز چـشم مـدینه به راه توست یعنی که کاش فصل غریبی گذشته بود دیگر مسـافـرم ز سـفـر بازگـشته بود هر چند سبز مانـده گـلـسـتـان بـاورت آئـیــنـه ای جــز آه نــداری بــرابــرت راه از مدینه تا به خراسان مگر کم است با شوق دیدنت شده راهی چو خواهرت دیگـر دلـی به یــاد دل تـو نـمـی طـپـد بـالـی نـمــانـده است برای کـبـوتـرت مثـل نـسـیـم می رسـد از ره جـواد تـو یعنی نمی نهی به روی خـاکهـا سرت تــنـهـا به کـرب و بـلا سر نـهـاده بود مردی که داشت نوحه گری مثل مادرت اشک تو هست تا به ابد روضه خوانمان تا کــربــلاست هــمــسـفر کـاروانمان |